سه‌شنبه، شهریور ۱۹، ۱۳۸۱

كونده محلمون
چندين سال قبل تو محلمون يه دختره بود كه در مقابل وجوه دريافتي كان ميپرداخت . اين خانوم از اون جنده هايي بود كه هم به فكر حالش بود و هم آيندش و بدليل اينكه اونموقع عمل بكارت در كار نبود مجبور بود از عقب بده ، اين از عقب دادنش براي ما ها خيلي سود هاي فراواني داشت . اول از همه اينكه از شر كس راحت بوديم و كيرمان در كان ميرفت ، دوم اينكه قيمتش پايين تر از جنده ها بود زيرا بعضي ها دوست ندارشتن كان دختر بذارن و سوم اينكه هميشه تو مدرسه پز ميداديم كه آغا ما كان دختر ميذاريم . اين كونده خانوم رو يكي از بچه هاي بيخايه محل خر كرده بود و از ترس اينكه پردش دريده بشه و خونش گردنشو بگيره از كون كرده بود. ايشون هم بعد از چند دور دادن معتاد اين كار شده بود ، هم براي حال و حول و هم پولش ( يعني هم فال و هم تماشا ) به بچه محل ها ميداد . چه روزاي خوبي بود ولي حيف زود گذشتند و رفتند . آخر سري هم كونده محلمون از اونجا رفت و ما رو در آرزوي اينكه سالهاي متمادي كانش بذاريم گذاشت .
چهار سال بعدش در يك ظهر گرم تابستان يه زنه كه دختر بچه يي حدوداً يك سال و نيمه در بغلش بود وارد مغازه شد . ميخاست برا بچش لباس بخره . همون اول كار متوجه شدم قيافش برام آشناش اما چون دقيقاً بخاطر نداشتم كيه حرفي خارج از آئين مغازه داري نزدم تا اينكه لباسو انتخاب كرد و خاست تن بچش كنه . به محض اينكه خودشو خم كرد كه لباسه رو تن بچه كنه متوجه كانش شدم و اونجا بود كه يادم اومد اين زنه رو كجا ديدم . همون كونده محلمون بود كه حالا شوهر كرده بود و واسه خودش خانمي شده بود . من شايد قيافه طرف رو فراموش كنم اماكانشو هرگز . خلاصه خودمو معرفي كردم و يادش انداختم چيجوري بعد از كردن پولشو نميدادم . گفت از محله ما كه ميرن تو محله جديد كون دادن رو ترك ميكنه ، بعد از يك سال هم پسر همسايه شون مياد خواستگاريش و ازدواج ميكنه . خلاصه كلي باهاش از گذشته ها گفتيم و خنديديم . آخر سري هم بخاطر پولهايي كه در گذشته بهش بدهكار بودم پول شلواري رو كه بهش فروخته بودم رو نگرفتم و ازش خاستم هر موقع هوس كون دادن كرد بياد پيش خودم تا بياد گذشته ها بذاريم درش.
اونموقع ها جنده هاي آماتور فقط از كون ميدادند ، اما اين روزا از بركت علم پزشكي حتي اونايي كه جنده هم تشريف ندارند با كمال سخاوت تمام سوراخهاي بدن خود را بدون هيچگونه چشمداشتي در اختيار دوست پسرشون ، دوست دوست پسرشون ، همسايه دوست پسرشون و... قرار ميدهند تا در روز محشر شرمنده كير كسي نباشند و خداوند چند تن از غلامان كير كلفت بهشت را شوهرشان گرداند . اين روزا هر كسي كه ميخاد پرده همسرش طبيعي باشه بايد با يه نوزاد نامزد كنه ، تا سن ازدواج و لحظه پرده برداري حتي يك لحظه هم از كنارش دور نشه وگرنه بقيه مثل گرگ قبل از مالك اصلي پرده دختره رو ياالله ميكنند . من اين همه كان ميگم كه الكي نيست ، ميخام به اين دخترا بفهمونم كه نبايد با تكيه به علم روز كس خود را به كير هر كس و ناكسي بدهند بلكه اگه خيلي خوششون مياد حال كنن كان مباركشون رو بدن كه نه پرده داره و نه برده .
گربان سنه !

هیچ نظری موجود نیست: