پنجشنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۸۲

نو که میاد به بازار کهنه میشه کس آزار

این قدیمی ها هم با اینکه یه کم کس شون خل بوده ، بعضی حرفاشون انصافاً به دل میشینه . یکی از این حرفا همین ضرب المثل " نو که میاد به بازار کهنه میشه دل آزار " است . اکثر ما پسرا نظرمون در مورد دختر خانومای سانتا مانتالی اینه که تا پسری خوشتیپ تر ، مایه دار تر و کلفت تر از دوست پسرشون گیر میارن دوست قبلی شونو فراموش کرده آویزون خایه یارو جدیده میشن . بنده شخصاً دوستانی دارم که کیر مصنوعی های فراوانی از دست این دخترا خوردن . حالا از خدا که پنهان نیست ، چرا از شما ها پنهون باشه ؟ بنده حقیر هم طعم کیر مصنوعی هایی این چنین رو چشیدم و معتقدم هیچ پسری نمیتونه ادعا کنه که نخورده . مگر اینکه هنوز فنجول باشه و به سن مخ زنی نرسیده باشه . ( در این صورت باید بگم : اون یه بحث دیگس ! ) .
از حق نگذریم این خصلت مخصوص دخترا نیست و به همه ی انسانها تعلق داره . ما پسرا هم با اینکه زود دل میدیم و قلوه میگیریم به محض اینکه یه نفر بهتر از دوست دخترمون گیر بیاریم به پستوناش آویزون میشیم و قبلیه رو بیضه مون هم به حساب نمی آریم . این حقیقتیه که خیلی ها میخان انکار کنن اما من از روی همین صندلی رنگ و رو رفته اعلام میکنم که ما پسرا هم اینجوری هستیم . البته اینم میدونم که همه تون خودتونو بهتر میشناسید اما ما میخوایم یاد آوری کنیم تا یه روزی نیگین حمید نگفت .
حالا که عرض کردم همه ی انسانها این چنین اند میپردازیم به چگونگی کیر زدن دختر و پسر . معمولاً کیری که یه دختر به پسر میزنه دردش بیشتر از کیریه که یه پسر به دختر میزنه . تمام سولاخ های یک پسر تنگ تر از مال دختراس و با فرو رفتن کیر مصنوعی جر میخوره اما دخترا کیر دوست دارن و چگونگی کیر خوردن هم براشون فرقی نمیکنه .
پسرا بصورت غیر مستقیم و با پیچوندن به دخترا حالی میکنن که باید یه جوری شر خودشونو کم کنن . مثلاً دختره زنگ میزنه :
- سلام حمید جان !
- ( با بی حالی ) سلام
- خوبی عزیزم
- بد نیستم ... ببین من الان کار دارم بعداً زنگ بزن !
در صورتی که قبلاً چنین اتفاقی نیافتاده باشه . دختره اگه زرنگ باشه و قبلاً هم کیر خورده باشه میدونه که دیگه نباید زنگ بزنه اما اگه کیر نخورده باشه بازم زنگ میزنه و اینبار یا من گوشی رو ور نمیدارم یا اینکه میدم داداشم ور داره و یه جوری دست به سرش کنه . خلاصه اونقدر دختره رو سرکار میذاریم تا دیگه بی خیال شه و بره دنبال جندگیش .
اما دخترا اینچنین نیستن . زنگ میزنی
- سلام ترگل
- سلام ... شما ؟
- بابا جان حمیدم !
- اشتباه گرفتین . تاقققق
و بدین ترتیب کیر کلفتی بدست شما میده که باید تو یکی از سوراخاتون فرو کنید . چند روز بعد که با رفقاتون رفتین کافی شاپ تا به یاد گذشته ها حال کنین ، جنده خانمو با یه نره خر دیگه تو کافی شاپ میبینید که داره گل میگه و گل میشنوه . معامله یارو رو هم دستتون نمیده و بدین وسیله دومین کیر مصنوعی رو تا دسته می تپونه تو کونتون .
از دیالوگهای بالا به این نتیجه میرسیم که دخترا بد کیر میزنن .
حضرتعالی که منکر میشی و میگی پسرا به دوست دخترشون وفادار میمونن . مگه خودت موقعی که با دوست دخترت تو خیابون و یا هر جای دیگری قدم میزنی . تا یه کس درست حسابی تر از زید خودت میبینی تو دلت نمیگی : جااااان ، چه کسیه ! و حرفایی این چنین . مگه تو هم مثل من ( این من رو همینجوری گفتم تا شما راحتتر باشی ) ده تا دوست دختر نداری ؟ مشکل ما پسرا اینه که نسبت به دخترا احساس مالکیت میکنیم . پس موقعی که نسبت به کسی احساس مالکیت میکنی حق بده اونم نسبت به تو احساس مالکیت کنه و نرو با ده تا دختر بچرخی . اینم بگم که چنین کاری خیانت به بیت المال و برادران مسلمانت است چون توی کس کش ده تا کس داری ولی برادر مسلمان دیگرت در تب یه دونه کس میسوزه . پس آدم شو و اگه دوست دختر جدید گیر آوردی دوست دختر قدیمیتو بده به یه برادر مسلمان و فقیرت تا اجرشو در آخرت ببینی نه اینکه نگهش داری واسه روز مبادا .
شعار امروز : مرگ بر کسیکه همزمان بیشتر از دو تا کس در اختیارشه !
لنگ نویس : با تشکر از دوست خیر و عزیزیکه این قالب قشنگ رو واسه وبلاگ ما طراحی کرد . چون از حقیر خواستن اسمشونو نگم نمیگم کیه ولی هر کی هست خیلی آقاس . در ضمن سپاس فراوان از حاج امیر قلندر عزیز که با طراحی اون لوگوی فلش ما رو از شر لوگوی تخمی تخیلی و خارج از استاندارد خودمون خلاص کرد . با توجه به اینکه تمام عزیزان در هر چه زیباتر ساختن این وبلاگ به ما کمک کردند اینجانب حمید ، وبلاگ رو ملی اعلام کرده و قول میدم تمام مزایاشو با ملت مسلمان و شهید پرور ایران زمین تقسیم کنم . مگه وبلاگ ما چه چیزی از کانال سوئزمصر یا نفت ایران زمین کم داره ؟

گربان سنه !

دوشنبه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۸۲

گور بابای دخترا

میرسد از مرکز مازندران
گور بابای تمام دختران
دختران در شبها که تاریکیه
لب و لوچه شون همش ماتیکیه
دختری ساعت پنج و نیم عصر
وایستاده تو خیابون ولیعصر
تا که ماشینی براش بوغ میزنه
دختره از خوشی آروغ میزنه
یه کمی ناز میکنه و سوار میشه
کیر صاب ماشین مث قطار میشه
دست میذاره روی رون دختره
زمستون مزاحش بهار میشه
کس دختره رو انگشت میکنه
تو خیالش اونو از پشت میکنه
دختره خوشش میاد حشر میشه
ولو توی بغل پسر میشه
دست میکنه توی شرت پسره
میبینه که اونتو یک کیر خره
میگه به به چه کیر ملوسیه
توی کون پسره عروسیه
واسه اون ساک میزنه جق میزنه
انگار شمشیر تو راه حق میزنه
میپره رو کیر پسر میشینه
پسره جلو شو هیچ نمیبینه
با یه کامیون تصادف میکنه
عزرائیل تو صورتش تف میکنه

گربان سر افراز سنه
که هم شاعر سنه هم دخترباز سنه

لنگ نویس امروز : عرضم تو خدمتگاه اون عزیزانیکه با فونت اینجا مشکل دارند . 1. فونت اینجا تاهوماست که همه ی وبلاگهای ایران زمین بنابر دلائلی که خودشونم نمیدونن ازش استفاده میکنند . شما اگه نداری از اینجا بگیر بزار درت ببین میتونی ببینی یا نه . اگه دیدی که خدا خیرت بده اگر هم ندیدی هر چه زود تر به چشم پزشک مراجعه کن چون احتمال میرود دچار شبکوری شده باشی .

شنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۸۲

ای که از جام طلا می میخوری ...

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۲

خفاشی در پارک
امروز بلاخره بعد از حدوداً یکسال وبلاگنویسی در خفاء ، به یک قرار مثلاً وبلاگی رفتیم . مثلاً وبلاگیش واسه این بود که همه ی عزیزان بلاگر یا در حال مخ زدن بودند و یا اینکه مخ های زده شده را میکوبیدند تا آماده مکان شود . خلاصه امروز ساعت سه و ربع پارک نظامی گنجوی پر بود از وبلاگنویس های تازه بدوران رسیده . اونایی که فکر میکنن با اونام ، مطمئن باشن با اونا نیستم چون تازه بدوران رسیده ها اونقدر مغرور اند که این حرفا رو به خود نمی گیرند .
اینجانب حمید در نقش یکی دیگه وارد جو شدیم اما آخر سری تنها کسیکه به ماهیت کثیفمان پی نبرد مرحوم حافظ شیرازی بود . خواهشاً اونایی که میدونن من کیم به روی مبارکشون نیارن که از این بیشتر شرمنده شون نشیم . اینکه گفتم همه فهمیدن واسه این بود که وبلاگ آبی با اینکه من نمی شناسمش و مطمئنم خودش به این موضوع پی نبرده ، اسم مبارک ما رو هم جزو حاضرین نوشته . از اول قرار نبود اون وسط ما لو بریم ، حالا درسته همگی میدونن و به روی خودشون نمیارن اما بازم من همه رو از چشم پویا خان و یکی از رفقای کس کش و آدم فروش خودمون میبینم .
در همینجا مراتب قدردانی خویش را از جناب پسر ایرونی عزیز و تپلی که منو از این قرار مطلع گردانید اعلام میدارم . از حق نگذریم این احسان پسر ایرونی هم بچه باحاله ، هم بچه خوشگل . جوووووووووووووووون .......
یکی از نکاتیکه در این قرار توجه حقیر را جلب نمود حرفی بود که پویا در مورد من ارائه داشت . مرتیکه فرمود : حمید ، من وقتیکه نوشته های تو رو در کنار قیافت قرار میدم اصلاً باورم نمیشه تو اونا رو مینویسی . چون به این قیافه معصوم نمیاد چنین مطالبی بنویسه .
آهااااااااااااااااااای ملت ، من معصومم ! امام هیژدهم ترکای قزوین منم .
یکی از فواید قرار این بود که ؛ اینجانب حمید به دو نتیجه قطعی رسیدم .
1. به ما نیومده ادای بچه سوسولا رو در بیاریم ، احساساتمونو تو وبلاگ بنویسیم و کیر حواله زمین و زمان کنیم . زیرا هدف ما کس شعر پراکنیه اما هدف اونا کس لیسی .
2. اینجانب جزو نادر حمید هایی هستم که مخم اینوری تاب برداشته ، بقیه حمید ها اکثراً مانند : عمو حمید ، حمید کلاه قرمزی و غیره ذالک دنبال کس اند و اسم و رسم . حمید زیرشلواری هم از این قائده مستثنی نیست !
و در پایان از تمام دوستانیکه ما رو شناختند اما به روی خودشون نیاوردند ممنونیم . تشکر ویژه از : مازیار عزیزم که گذاشت ماچش کنم .
و اما بعد ...
امشب تو دستشویی به یاد یه جکی افتادم که سالها قبل یکی برام تعریف کرد . با اینکه زمان و مکان جک یادم میاد ولی هر چی فکر میکنم شخصی که جکو برام تعریف کرد یادم نمیاد چون اونموقع ها ایلده ایمکانات نبود چشم و گوشمون یه کم بسته بود و جکها در محور دیونه و اینجور چیزا میچرخید . مکان : خونه ی خودمون بود اما اینکه چطور اینقدر دقیق یادمه کی و کجا بود بر میگرده به مهمون عزیزمون . ما یه دختر دایی دیگه داریم که همسن بابامونه ، این یارو یه دختر داره همسن و سال من . اونموقع هم همین دختر داییه با دخترش اومده بود خونه ی ما و ما هم مخ دخترشو کار گرفته بودیم تا روتختمون بخوابه . بلاخره راضی شد و گرفت خوابید . ما هم دولمونو به کونش میمالیدیم و حال میکردیم .
حالا جکی که بابتش مختونو خوردم :
یه جایی تو مایه های قزوین . دو برادر از یه دهات با دو تا خواهر از یه دهات دیگه نامزد میشن . روز اول برادر کوچیکتره میره دیدن نامزدش ، کلی مادر زنه تحویلش میگره و میردش تو خونه . پسره بجای اینکه رو دشک بشینه ، میشینه رو زمین . مادر زنه میگه : پسرم بلند شو بشین رو دشک . میگه : بابا من کونم اونقدر پشم داره که دیگه احتیاجی به دشک نیست . مادر زنه شاکی میشه میندازدش بیرون .
فرداش داداش بزرگتره میاد . مادر زنه هم قضیه رو واسش تعریف می کنه . میگه : گوه خورده پدر سگ دروغگو ، دیروز خودم کونش گذاشتم یه دونم پشم نداشت . مادر زنه این یکی رم میندازه بیرون میره سراغ بابای داماداش . باباهه داشته پنبه میکاشته ، زنه بهش میرسه و برای اینکه بحثو شروع کنه میپرسه : حاج آقا چکار دارین میکنین ؟
حاج آقا : دارم یه چیزی میکارم که بوتش مثل کیر من بالا میاد ، بعد غنچش مثل خایمه و مثل کس تو میشکفه .
زنه ناراحت میشه میره به مادر پسرا از دست خود و باباشون شکایت کنه . مادره تا قضیه رو میشنوه شلواره رو میکشه پایین و میگه : از دست این مادر جنده ها کونم پاره شده .
زنه از همه ی خانواده نا امید میشه میره سراغ کدخدای ده . تا کدخدا از موضوع آگاه میشه ، میگه : آره والله . این پدر سگا خیلی کس کشن ! یه بار میخواستم کون شترم بزارم ، نردبونشونو بهم ندادن .

لنگ نویس : از دوستانی که لوگوی وبلاگ ما رو تو وبلاگ مبارکشون قرار داده اند تقاضا میشود جهت حفظ زیبایی وبلاگ خودشونم که شده آدرس لوگو رو عوض کنند چون Truepath ریده .
گربان سنه !

یکشنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۲

از اینکه این چند روزه شما رو با یه کیر که تو دنیا گیر کرده بود تنها گذاشتم معذرت میخام . راستش بعضی وقتا آدم هرکاری میکنه به یه چیزایی توجه نکنه نمیتونه ، هر کاری هم میکنه باهاشون مبارزه کنه کم میاره و دچار افسردگی و اینجور چیزا میشه . دومین دلیل ننوشتنم این بود که اکاونت مبارک اینترنتمان تموم شده بود و منتظر امداد غیبی بودیم که رسید و دوباره به اینترنت وصلمان کرد .
نتایج نظرخواهی :
نظرخواهی ما هم حدود سه ماه طول کشید و تعدادی از دوستان لطف کردند و نظرات منور خودشونو ثبت کردند .
نظر شما در مورد این وبلاگ چیست ؟
عالیست ....... 21 درصد
خوبه ....... 23 درصد
بد نیست ....... 15 درصد
تختش کنی بری بقالی وا کنی بهتره ! ....... 41 درصد
بر اساس آمار مذکور به نظر 21 درصد از خوانندگان عزیز این وبلاگ عالیست و حقیر باید به نوشتن چرندیات خود ادامه بدم . 23 درصد دیگه هم همین نظرو دارند اما به اینکه وبلاگ خفاش عالیست شک دارند ، بناءً فرموده اند خوبه . 15 درصد از شرکت کنندگان در این آمار گیری هم به بد بودن وبلاگ شک دارند و فرموده اند که این وبلاگ بدک نیست ( پس خوب هم نیست )
41 درصد باقیمانده هم جزو افراد آینده نگر هستند و میدونن این وبلاگ نه واسه من نون میشه ، نه آب و معلومه که دلشون به حال و آینده من میسوزه که امر بر روی آوردن بنده به شغل شریف بقالی فرموده اند .
در همینجا از همه این سروران گرامی که با کلیکهای خود ما را عمری شرمنده خویش گردانیدند سپاسگزاریم .
تا یادم نرفته بگم که اون پایین سمت چپ یه چیزی گذاشتیم تا بعد از اینکه شما ایمیل مبارکتون رو واردش کردید ، در صورتیکه بنده حقیر اینتو کس شعر بنویسم بهتون خبر میده . دست فک فامیلای بلاگر درد نکنه که هر روز یه فن آوری جدید در اختیار ما میذارن .

گربان سنه !