دوشنبه، دی ۱۵، ۱۳۸۲

شد گذار عزبي در در باغ ---------- ديد آنجاست يكي ماده الاغ
باغبان غائب و شهوت غالب ---------- ماده خر بسته به ميل طالب
سر درون كرد به هر سو نگريست ---------- تا بداند بيقين خر خركيست
اندكي از چپ و از راست دويد ---------- باغ را از سر خر خالي ديد
گركسي نيز به باغ اندر بود ---------- هوش خربنده به پيش خر بود
آري آن گمشده را سمع و بصر ---------- بود اندر گرو گادن خر
الغرض بند ز شلوار گرفت ---------- ماده خر را بدم كار گرفت
بود غافل كه فلك پرده در است ---------- پرده ها در پس اين پرده در است
ندهد شربت شيرين به كسي ---------- كه در او يافت نگردد مگسي
نوش بي نيش ميسر نشود ---------- نيست صافي كه مكدر نشود
ناگهان صاحب خر پيدا شد ---------- مشت بيچاره خرگا واشد
بانگ برداشت بر او كي جاپيچ ---------- چه كني با خر من . گفتا هيچ.
گفت المنت لله ديدم ---------- معني هيچ كنون فهميدم
نگذارد فلك مينائي ---------- كه خري هم به فراغت گائي


Iraj Mirza

هیچ نظری موجود نیست: