یکشنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۱

دخترا با اينكه هميشه دلشون ميخاد با يه پسر رابطه داشته باشن عشوه خركي خودشونو ميان و انتظار دارن پسر مورد نظر هم دستمال يزدي ورداشته و تخم مالي كنه . واسه خاطر همين عشوه هاشونه كه پسرا ازشون دلسرد ميشن و ميرن دنبال يكي ديگه . يارو خيلي هم دلش ميخاد بياد خونتون و باهات حال و حول كنه ، اما غرور كاذبش بهش اجازه نميده و شما بايد سعي كني نازشو بكشي . حالا اگه با ناز كشيدن قضيه حل شه كه اشكالي نداره ، خانوم انتظار داره مثل غلامش باشي و هيچ كاري رو بدون اجازه اون انجام ندي . مثلاً ميگه سيگار نكش ، در حاليكه خانوم خودش تو هر مهموني ( پارتي) 1 بسته سيگار ميكشه . چنين دخترايي رو بايد همچين بهشون كير زد كه تا عمر دارن يادشون نره و اگه كسي به حرفهاي اينا عمل كنه رو بايد آورد تا من بعد از اينكه يه تريپ كونش گذاشتم ، درس مردسالاري بهش بدم . چند روز قبل يكي از دوستام به من گير داد بيا با اين دوست دوست دخترم دوست شو ، خب ما هم چون شنيده بوديم دختره خوب گوشتيه نه نگفتيم و رفتيم سر قرار . دختره بعد از كلي ناز و عشوه باخره حاضر شد باهام صحبت كنه ، ازش پرسيدم كه ميخاد با من دوست شه كه فرمود : اگه پسر خوبي باشي ، آره !
من هم كه ذاتاً پسر خوبيم و اگه يه دختر ازم بخاد خوب باشم سعي ميكنم نظر مباركشونو جلب كنم ، اما اين يكي بعد از اينكه باهاش قول دوستي داديم گير داده بود كه آغا ديگه سيگار نكش . بردمش كافي شاپ و گفتم هر چي دوست داري كوفت كن . گفت : گشنمه ! گفتم : بيا منو بخور ( البته منظورم من كوچك بود ) .گفت : نه من جداً گشنمه ! گفتم : الاغ مگه اينجا رستورانه كه گير دادي گشنمه . بلاخره راضي شد يه شكلات گلاسه كوفت كنه . هنوز دو قاشق نخورده بود كه گذاشتش كنار و گفت من ديگه نميخورم . گفتم : كون لقت ، خودم ميخورمش . بعدشم با اجازتون مال اونو هم تا ته خورديم تا از اين كون پارگي ها نكنه . آخر سري هم يه سيگار در آورديم و جلوش كشيديم تا بدونه ما آدم بشو نيستيم .
از خيابون كه رد ميشديم به يه راننده يي فحش داد كه همونجا يه كشيده خابوندم پس كلش. موقع خداحافظي هم دستشو آورد جلو كه باهام دست بده اما بدون اينكه باهاش دست بدم ازش خداحافظي كردم . فرداش زنگ زد و ميخاست دوباره باهام بره بيرون . بهش گفتم : من نميتونم باهات بيرون بيام ، چون با اون يكي دوست دخترم قرار دارم . آي كونش سوخت !
كلي خنديدم بهش و آخر سري هم گفتم ديگه اينجا زنگ نزن .
فكر نكنم از اين ببعد برا كسي عشوه بياد . چنين دخترايي رو بايد اول درشون گذاشت و بعد با يه اردنگي از خونه بيرونشون كرد اما بنده چون خيلي دلم پاكه( من فرشتم! ) چنين كاري رو نميكنم.
گربان سنه !

هیچ نظری موجود نیست: