دوشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۱

آينده چيه ؟
در اين دوره زمانه كمتر كسي گير مياد كه به فكر آينده خود باشه ، بخصوص در سنين جواني . همه دنبال كس ، كون و كير اند و بس . اگه ازشون بپرسي كه فلاني خان يا فلاني خانوم: شما كه همش يا تو خيابون ولوي يا اينكه تو پارتي داري در اين و اون ميمالوني ،‌ آينده ميخاي چكاره بشي ؟ جناب يا با كمال بيشرمي ميفرمايند به شما ربطي نداره و بساط شونو جمع ميكنن ميرن دنبال عشق و حالشون . يا كه ميگه : بابا بيخيال كي حال داره بره دنبال درس و مدرسه . بزار حالمونو بكنيم .
خب كس خل ، من كه نميگم همش بچسب به كار و مدرسه . بلكه دارم ميگم هم كون پارگي تو بكن و هم بچسب به كار و زندگيت ، همش كه نميشه مثل سگ دنبال كير من بدوي . نمونه بدتر چنين آدمايي همين محسن خان توتفرنگي خودمونه كه همش در خواب بيند جنده خانه . نميدونم اين كس خل كي ميخاد آدم بشه . انسان از بدو تولد اوضاح بد دنياي خارج از رحم مادرشو احساس ميكنه و از ترس زبانش تا دو سال بند مياد ، شبانه روز تنها كاري كه انجام ميده گريه كردنه . چرا گريه ميكنه ؟ چون ميدونه اينجا بايد جون بكنه و درس بخونه ، كار كنه ، زن بگيره (‌ شوهر بذاره درش ) ، بچه دار بشه ، بچه رو بزرگ كنه ، باز نشسته شه و آخر سري هم به لقاء حق بپيونده . بعد از يك عمر جون كندن هم بايد بره به همون جايي كه ازش اومده ، ولي از يك طريق ديگه . خب معلومه ديگه دلش تنگ ميشه برا دنياي مفت خوري و رحم گرم و نرم ننش .
بزرگتر كه ميشه و ميبينه چه كارايي ميتونه تو اين دنيا انجام بده ، از بازگشت منصرف ميشه . اما قديما طرف اول پولدار ميشد و بعد راه ميافتاد دنبال كس و كون . الان تنها چيزي كه براي جووناي اين مملكت مهمه ، دو در كردن ماشين باباهه و سوار كردن چند تا دختر لاشي . درس ، كار و زندگي هم كون لقش . يخ بابا اينجوري نميشه ! بزودي پشيمون ميشي ها !

داني كه چرا طفل به هنگام ولادت
با گريه و با ناله و با آه و فغان است
با آنكه برون آمده زان محبس تاريك
وامروز در اين عرصه پر نور جهان است
با اينكه در آنجا همه خون بوده خوراكش
وينجا شكرش بر لب و شيرين به دهان است
داند كه در اين نشاه چها بر سرش آيد
بيچاره از آن لحظه اون ، نگران است


شعر از ايرج ميرزا .

گربان سنه !

هیچ نظری موجود نیست: